جدول جو
جدول جو

معنی محرز شدن - جستجوی لغت در جدول جو

محرز شدن
(شُ دُ مَ کَ دَ)
مسلم شدن. متیقن و قطعی شدن:این مسأله محرز شد که...، یعنی مسلم و متیقن شد
لغت نامه دهخدا
محرز شدن
مسلم شدن، قطعی شدن، متقن شدن، به ثبوت رسیدن، ثابت شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محیط شدن
تصویر محیط شدن
گرد کیدن فرا گرفتن احاطه کردن در بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
مشیدن، کیبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
به نزدیک شدن گرامی شدن بر کشیده شدن بشخصی بزرگ نزدیک شدن و نزد او اعتبار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرر شدن
تصویر مقرر شدن
نشاخته گشتن تعیین شدن برقرار شدن: (یک محکمه استیناف برای امور عدلیه مقرر خواهد شد) (متمم قانون اساسی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
سر افراز شدن بزرگی یافتن تر شدن، هزینه بان شدن، سر پرست شدن بر گماشته شدن سرافراز شدن شرف یافتن: و هم آن شب بشرف حریفی مشرف شد، از جایی مرتفع مسلط شدن، مباشر شدن ناظر گردیدن، ناظر هزینه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ز بهریدن بی بهره شدن باز داشته شدن از خیر و فایده بی نصیب شدن: و طایفه ای که فهم ایشان از ادراک علم عربیت قاصر و عاجز بود از فواید آن محروم و مایوس می شدند
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشته گشتن از عمل و تصرف باز داشته شدن: گوسپندی بکشد همانجای که محصر شود اگر در حل باشد یا در حرم، تنگ گیرنده، ناقه ای که سوراخ پستان او تنگ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
در واییدن بثبوت رسیدن ثابت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گریفتن تنوییدن استوار شدن پا برجا گشتن: شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرح شدن
تصویر مفرح شدن
نشاط بخشیدن، قوت بخشیدن (دارو)
فرهنگ لغت هوشیار
اریب زدن، زخم کاری زدن کج زدن، یا محرف زدن شمشیر (تیغ)، کج زدن شمشیر، زخم کاری زدن: نگاهی کز تو می پیچد عنانش زند مژگان محرف بر میانش. (زلالی) تیغ را محرف بر کتف او نواخت. یا محرف زدن قلم. کج قط زدن قلم را: چشمت به پند نامه ما وا نمیشود تا کی قلم جری و محرف زنیم قط. (نظیری)
فرهنگ لغت هوشیار
نگارین گشتن زیور یافتن گلدوزی شدن نقش و نگار یافتن (پارچه)، مزین شدن زینت یافتن: لباس مجد و بزرگواری بمناقب و ماثر او مطرز شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرد شدن
تصویر مجرد شدن
تنها شدن، یگانه و منفرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحرک شدن
تصویر متحرک شدن
جنبیدن وزیدن لانیدن حرکت کردن جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرا شدن
تصویر مبرا شدن
پاک شدن پاک شدن از چفته (چفته اتهام) پولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
فرهنگ لغت هوشیار
سوزیدن سوختن سوخته شدن محترق گردیدن (گشتن) : چون اخترم شگفت مکن چندین گر محترق شدم از گردان خور. (مسعود سعد) سوزنده شدن سوزان شدن محترق گردیدن (گشتن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برجسته شدن، برتر گشتن، ممتاز شدن، برتری یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
Materialize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
Stray
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
отклоняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
materialiseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
afdwalen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
відхилятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
матеріалізуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
materializar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
материализоваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
zboczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
materializować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محقق شدن
تصویر محقق شدن
materialisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
desviar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
abweichen
دیکشنری فارسی به آلمانی